میزبانی مردم مشهد از زائران پیاده در منازل خود هم فرهنگ زیبایی است که در چند سال گذشته رونقی دوچندان یافته است؛ اتفاق مبارکی که حالوهوای زیارت و میزبانی از زائران را جلوهای دیگر بخشیده است.
آنهایی که با پای پیاده اربعین به عراق رفتهاند، چنین حالوهوایی را بهخوبی درک کردهاند. بیشک از اطرافیانتان شنیدهاید که آنها چه گرم و صمیمانه از زائران را به خانههاشان دعوت میکنند و امکاناتی را که درحد توانشان است، دراختیار زائران قرار میدهند.
«بفرمایید برای استراحت و صرف چای.» پرچمی که نصب کرده است، در همان حاشیه خیابان، نظر هر زائر پیادهای را به خود جلب میکند. پیدا کردن منزلش سخت نیست. جانباز ۷ را داخل میشویم.
زنگ خانه را که میزنیم، کبری عارفی با روی باز به استقبالمان میآید. تصور میکردیم خانهای که برای اسکان زائر اعلام آمادگی کرده است، باید بزرگتر باشد، اما دربین صحبتهایش متوجه میشویم که کل مساحت خانهاش ۶۰ متر بیشتر نیست.
هال و پذیراییاش کوچکتر از آن است که ۱۰ نفر بتوانند در آن بنشینند. کل زیربنای خانه در طبقه اول، ۵۰ متر است و طبقه بالای خانه، زیربنایش از همین ۵۰ متر هم کمتر است، با این حال بازهم درِ خانهاش برای پذیرایی از مهمانهای امامرضا (ع) باز است.
با آنکه خانهاش کوچک است، دل صاحبخانه دریایی است از مهر و محبت و کوچکی خانه در مقابل لطف و صمیمیتش بهچشم نمیآید.
از او میخواهیم که برایمان از نخستینباری بگوید که پذیرایی از زائران را آغاز کرد و او میگوید: هشت سال قبل در روزهای پایانی صفر، هوا زمستانی و سرد بود. با دخترم در منزلمان نشسته بودیم و صحبت میکردیم.
زنگ خانهمان را زدند. پیرمردی با کمر خمیده بعد از سلامواحوالپرسی خود را زائر پیادهای معرفی کرد که از شمال خراسان آمده، اما برای پیدا کردن سرویس بهداشتی و وضو گرفتن، مشکل پیدا کرده است.
او را به داخل منزلمان دعوت کردم. وضو گرفت و خواست که داخل حیاط نماز بخواند. با اصرارم به داخل آمد و نمازش را خواند و رفت. بعد از رفتنش به این فکر کردم که وای بر ما که زائر پیاده امامهشتم (ع) در شهرمان احساس ناراحتی کند و برای کوچکترین خواستههایش دچار مشکل باشد.
به دخترم گفتم بیا به سر خیابان برویم و از زائران پیادهای که درحال عبور هستند، بخواهیم برای استراحت و نماز به خانهمان بیایند.
عارفی برای پذیرایی از زائر، تنها نیاز به همین تنلگر ساده داشت تا راهش را انتخاب کند. از پرچمی که نوشته است، میپرسیم. پاسخ میدهد: این پرچم را همان سالهای اول نوشتم و در ورودی خیابان جانباز ۷ نصب کردم تا زائران بدانند در این کوچه، منزلی هست که میتوانند در آن خستگی راهشان را بگیرند.
آن سال این بانو با دراختیار قرار دادن منزلش برای استراحت و نماز زائران به آنها خدمت میکند. در آن سال هنگامیکه پاهای خسته و تاولزده زائران را میبیند، به این فکر میافتد که از سال بعد امکانات دیگری را هم درکنار اسکان زائر تهیه کند.
او در اینباره میگوید: پسر خواهرم تکنسین اورژانس است و هنگامی که موضوع را با او درمیان گذاشتم، درباره پانسمان و شستوشوی زخمها نکاتی را به من آموزش داد. سال بعد وسایل پانسمان و شستوشو، پمادهای مسکن، دارو و وسایل بهداشتی نیز خریدم و پرچم را نصب کردم.
از آن سال زخمهایشان را پانسمان میکنم و اگر نیاز به ماساژ پا داشته باشند، برایشان انجام میدهم. چند هیئت آمدند برای استراحت و نماز. آقایان در طبقه بالا و بانوان در طبقه پایین منزل خودم. این کار حتی در روز بعد از شهادت امامرضا (ع) هم ادامه داشت و دارد.
سیدحسین طوفانی، یکی دیگر از اهالی منطقه ماست که منزلش را دراختیار زائران قرار میدهد تا آنها که کیلومترها پیاده آمدهاند، زمانی را در خانهاش استراحت کنند و با انرژی دوباره به راهشان ادامه بدهند. او از اهالی قدیمی خیابان جانباز ۹ است که از دوران انقلاب در این محله ساکن شده است.
هنگامی که صحبت از آقای طوفانی میشود، همه اهالی او را به نیروی تدارکاتی میشناسند و میگویند: تمام کارهای مسجد که نیاز به تدارک دارد، پای آقای طوفانی است.
او همه کارهای آشپزخانه را یکتنه انجام میدهد. تمام صبحهای جمعه، صبحانه با طوفانی است. نذریهایی را که اهالی میآورند، هم کارهای مقدماتیاش را او انجام میدهد.
البته اهالی اشاره کردند که در سالهای جنگ، طوفانی در پشت جبهه کارهای تدارکاتی بهعهدهاش بوده است. حالا که سالها از آن روز و روزگار میگذرد، بازهم همان روحیه خدمترسانیاش به مردم، او را آرام نگذاشته و دستبهکار شده است.
طوفانی خود درباره ایستگاهی که هرساله برای پذیرایی از زائران پیاده برپا میکند، اینگونه توضیح میدهد: برخی زائران که از شمال خراسان میآمدند، برای اینکه زودتر به میدان فردوسی برسند، از این راه میانبر میرفتند. آن زمانها محله جانباز امکانات چندانی نداشت.
به این فکر افتادم ایستگاهی دایر کنم تا خدماتی به این زائران بدهم. برخی اهالی هم کمکم کردند و برای تهیه آب، برق و سرویس بهداشتی که زائران نیاز داشتند، اعلام آمادگی کردند.
وی میافزاید: این موضوع به حدود ۱۴ سال قبل برمیگردد که برای استقبال از زائر پیاده بدون حمایت سازمان و ارگانی، ایستگاهی را در حاشیه جانباز ۹ برپا کرده بودم.
آن زمان فقط چای بود و اگر اهالی نذری داشتند، توزیع میکردم. ایستگاه، شبانهروزی بود و برخی زائران که شب میرسیدند، نیاز داشتند استراحت کنند، بنابراین به فکر افتادم آنها را در منزلم اسکان بدهم. آنها را به منزلم راهنمایی کردم. اکنون همسرم از بانوان پذیرایی میکند و اگر هم هیئت آقایان باشند، همسرم به خانه فرزندانم میرود تا آنها راحت باشند.
او میگوید: خانه ما تا حرم فاصله دارد؛ به همین خاطر کمتر اتفاق میافتد که زائر برای خوابیدن بماند. بیشتر برای نماز و استراحت چندساعتی را میمانند و بعد هم میروند.
برخی از این زائران برای اولینبار است که به زیارت میآیند و آنقدر ذوق و شوق برای دیدن حرم مطهر رضوی دارند که دائم میپرسند تا حرم چقدر مانده است و با یک استراحت کوتاه دوباره به راه میافتند.پاهایشان در سرما گاه دچار یخزدگی میشود. بارها دیدهام که پاهایشان تاول زده است، اما همین که نمازی میخوانند و جانی میگیرند، دوباره به راه میافتند.
طوفانی هنگامی که صحبت از گذشته و اسکان زائر میشود، میگوید: آن سالها آنقدر زائر پیاده نمیآمد و هیئتهایی هم که از شهرستان برای عزاداری میآمدند، همان نزدیک حرم ساکن میشدند.
اما در این سالها فرهنگ اسکان زائر تغییر کرده است و مردم بسیاری داوطلبانه این کار را انجام میدهند؛ بهخصوص هنگامی که در محله ما اعلام شد، بسیاری اعلام آمادگی کردند.
باید فرهنگ ما به جایی برسد که همه مردم برای استقبال از زائر اقدام کنند تا آنها را با خاطرهای خوش از مشهد روانه کنیم. شاید برخی از آنها دیگر نتوانند تا سالها به مشهد بیایند، اما این خاطره خوش را با خودشان همراه خواهند داشت.
ظرفیت پذیرایی نداشت. به خانه یکی از همسایههایم رفتم و از او خواستم چند نفر را که قصد نماز و وضو داشتند، پذیرا باشد. با آنکه خانهاش چندبرابر مساحت خانهام است، گفت همسرم اجازه نداده و گفته است نمیدانیم اینها چه آدمهایی هستند. با خودم گفتم شاید نشناسیمشان، اما مهمان و زائر امامرضا (ع) هستند.
او از این بابت که خانهاش کوچک و قدیمی است، ناراحت است و آرزو میکند کاش خانهای بزرگتر داشت تا میتوانست هر سال پذیرای تعداد بیشتری از زائران آقا علیبنموسیالرضا (ع) باشد.
عارفی ادامه میدهد: در سال اول ۳۰ هزار تومان برای پذیرایی هزینه کردم و در این سالها توان مالیام افزایش پیدا کرده است و هر سال این رقم را افزایش میدهم و درحالحاضر ۳۰۰ هزار تومان برای کارم هزینه میکنم و بیشترین مبلغ را برای اقلام دارویی و بهداشتی در نظر میگیرم.
او ادامه میدهد: علاوهبر اقلام دارویی و بهداشتی با نان و پنیر برای صبحانه از مهمانهایم پذیرایی میکنم. گاهی که مهمانان برای ناهار یا شام میمانند، همسایهها که نذری دارند، برایشان نذری میآورند؛ البته شده که خودم به اتفاق خانوادهام برای تهیه ناهار یا شامشان اقدام کردهایم. خجالتزده زائران و مهمانان شهرمان هستم که امکانات زیادی ندارم، و مختصر پذیرایی میکنم. خدا وسعت مال بدهد همه را تا در همین راه خرج کنیم.
عارفی همچنین میگوید: برخی زائران که میآمدند، کفشها یا جورابهایشان پاره شده بود. تصمیم گرفتم برایشان دمپایی و جوراب تهیه کنم. به فکرم رسید برای بانوانی که در سرما میآمدند، روسری و شال گرم تهیه کنم. ماسک و... را هم به فهرست خریدهایم اضافه کردم.
او در یکی از زمستانهای سرد، شبی به سر خیابان آمده و ۳ هزار ماسک بین زائران توزیع کرده است.
میگوید: هر سال از یک هفته قبل از روزهای آخر صفر دستبهکار میشوم و خانه را برای پذیرایی از مهمانها آماده میکنم. ظرفها، استکانها، چادرنماز و سجاده را شسته و تمیز میکنم.
بعد از آن روزشماری میکنم تا روزهای آخر صفر برسد و مهمانهایم که برخیشان دیگر دوستانم شدهاند، از راه برسند. رختخوابها را آماده میکنم، به خرید میروم و وسایل موردنیازم را میخرم. این کارها باعث شده است روحیه بگیرم و کارها را با سرعت بیشتری انجام بدهم.
این گزارش شنبه ۴ آذر ۹۶ در شمـاره ۲۶۹ شهرآرا محله منطقه ۲ به چاپ رسیده است.